مدارس خصوصی انگلیس درنیمه دوم قرن نوزدهم تأثیر و نفوذ زیادی بر بسیاری از ورزشها داشت. این مدارس به شکل گیری قوانین کمک کردند و تأثیر فوقالعاده زیادی بر هیئتهای حاکمه این ورزشها داشتند.
آنها این باور یونان باستان و روم را تقویت بخشیدند که ورزش بخش مهمی از آموزش را تشکیل میدهد و این نگرشی بود که در یک ضربالمثل قدیمی خلاصه شده بود: ‹‹ عقل سالم در بدن سالم›› یا به لاتین mens sana in corpore sano. با توجه به این روح و خلقیات، شرکت کردن در ورزش مهم تر از پیروزی در میدان مسابقه بود؛ چرا که جامعه خواهان آن بود که نجیب زادگان تبدیل به آدمهای همه فن حریف شوند؛ نه اینکه الزاماً در هر حوزه و زمینه سرآمد و بهترین باشند. نفرت و انزجار طبقات مختلف از ‹‹تجارت›› بر شدت و حدت این باور افزوده بود. خانه والدین محصلان مدارس خصوصی ورودی ویژه و جداگانهای برای نجیب زادگان داشت؛ چرا که تجار و نجیب زادگان از لحاظ طبقه اجتماعی در یک ردیف و پایه قرار نمیگرفتند. مدارس خصوصی نفوذ و دخالت زیادی در شکل گیری و رشد تیمهای ورزشی و مسائل مربوط به آنها از قبیل مجموعه قوانین فوتبال بریتانیا و کریکت و هاکی روی چمن داشتهاند. مضاف بر آن، عادات مدارس خصوصی انگلیس تأثیر بسیار زیادی بر پیر دو کوبرتن (پایهگذار المپیک) داشت. کمیته بینالمللی المپیک از نماینده مجمع مدیران مدارس خصوصی انگلیس دعوت به عمل آورد تا در جلسات اولیه آنها حضور یابد. اعضای مجمع مدیران مدارس رابرت لافان مدیر مدرسه چلتنهام را به عنوان نماینده خود برای حضور در جلسات کمیته بینالمللی المپیک انتخاب کردند. در سال ۱۸۹۷ او یکی از اعضای کمیته بینالمللی المپیک شد و پس از اولین حضور کمیته در لندن که به سال ۱۹۰۴ اتفاق افتاد، این نماینده منتخب نقش بسیار حیاتی و سرنوشت سازی در شکل گیری انجمن المپیک بریتانیا داشت که یک سال پس از آن تأسیس شد.
به نظر کوبرتن ورزشکاران باید نجیب زاده باشند. در ابتدا این گونه تصور میشد که تنها ورزشکاران آماتور دارای این خصلت هستند؛ ورزشکاران حرفهای اجازه نداشتند در بازیهای المپیک حضور یابند. مربیان شمشیر بازی، که انتظار میرفت خود نجیب زاده باشند، از این قاعده مستثنی بودند. استثنا قائل شدن در مورد حرفهایها باعث به وجود آمدن منازعه و جنجال بسیاری در سراسر تاریخ معاصر المپیک شدهاست.
هنگامی که معلوم شدجیم تورپی قهرمان پنجگانه مدرن و دهگانه المپیک ۱۹۱۲ قبل از به دست آوردن مدالهایش به صورت نیمه حرفهای بیسبال بازی میکردهاست، عناوین قهرمانیاش از وی گرفته شد. اما در سال ۱۹۸۳ کمیته بینالمللی المپیک از روی ملاحظات انسانی عنوان قهرمانی اش را به او پس داد. اسکی بازان سوئیسی و اتریشی در حمایت از مربیان خود که به سبب درآوردن پول از طریق ورزش و قرار گرفتن در ردیف ورزشکاران حرفهای از شرکت در مسابقات المپیک زمستانی ۱۹۳۶ محروم شده بودند، آن مسابقات را تحریم کردند.
رفته رفته برای بسیاری روشن شد که قوانین آماتوریسم از رده خارج شدهاند. با این حال کمیته بینالمللی المپیک به قوانین سنتی مربوط به آماتوریسم پایبند ماند. در دهه هفتاد شرایط آماتوریسم از منشور المپیک حذف شد و تصمیمگیری در مورد حضور حرفهایها در هر رشته ورزشی، به فدراسیون بینالمللی هر ورزش محول شد. مثال بارز این تغییر جهت، تیم رؤیایی آمریکا بود که از ستارگان گرانقیمت اتحادیه ملی بسکتبال تشکیل شده بود و در سال ۱۹۹۲ قهرمان المپیک شد. از سال ۲۰۰۴ به بعد تنها رشتهای که در آن هیچ ورزشکار حرفهای شرکت نمیکند بوکس است (البته با تعریفی ساده از آماتوریسم، چراکه بوکسرها هم از کمیتههای ملی المپیک کشور خود جوایز نقدی دریافت میکنند)؛ در فوتبال مردان تعداد بازیکنان بالای ۲۳ سال در هر تیم نباید بیشتر از ۳ نفر باشد.
مقررات تبلیغات حداقل در زمین بازی، هنوز هم بسیار سختگیرانهاست هر چند که رسمی بودن «حامیان مالی المپیک» پدیدهای عادی است. ورزشکاران تنها مجازند که نام لباسها و لوازم ورزشی را بر روی لباسهای خود داشته باشند. اندازه این نامها نیز محدودیت دارد.